۳۱۰ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۹۷۵

عشقِ شَمسُ الدّینْ‌ست، یا نورِ کَفِ موسی‌‌‌ست آن؟
این خیالِ شَمسِ دین، یا خود دو صد عیسی‌‌‌ست آن؟

گَر همه معنی‌ست، پس این چهرهٔ چون ماه چیست؟
صورتش چون گویم آخِر؟ چون همه مَعنی‌‌‌ست آن

خواه این و خواه آن، باری از آن فِتْنه‌‌یْ لَبَش
جانِ ما رَقْصان و خوش، سَرمَست و سودایی‌‌‌ست آن

نیک بِنْگَر در رُخِ من، در فِراقِ جانِ جان
بی دل و جان می‌نویسَد، گرچه در اِنْشی‌‌‌ست آن

من چه گویم خود عُطارِد با همه جان‌‌های پاک
از برایِ پاکیِ او، عاشقِ اِمْلی‌‌‌ست آن

جانِ من هَمچون عَصا، چون دست بوسِ او بیافت
پس چو موسی دَرفَکَندش جانْ کُنون اَفْعی‌‌‌ست آن

دیدهٔ من در فِراقِ دولَتِ اِحْیایِ او
در میانْ خندان شُده، در قُدرتِ مولی‌‌‌ست آن

هر کِه او اَنْدَر رِکابِ شاهِ شَمسُ الدّین دَوید
فارغ از دنیا و عُقبی، آخِر و اولی‌‌‌ست آن

وان کِه او بوسید دَستَش، خود چه گویم بَهرِ او؟
عاقِلان دانند کان خود در شَرَف اَوْلی‌‌‌ست آن

جسمِ او چون دید جانَم، زودْ ایمانْ تازه کرد
گفتَمَش چه؟ گفت، بِنْگَر مُعجزه‌‌یْ کُبْری‌‌‌ست آن

فَرِّ تبریز است از فَرّ و جَمالِ آن رُخی
کان غَبین و حَسرتِ صد آزَر و مانی‌‌‌ست آن
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۹۷۴
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۹۷۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.