۳۳۰ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۴۷۵

هر که را دشمن شوم بر عیب خود محرم کنم
تا ز بیم طعنه با او کینه جویی کم کنم

الوداع ای دوستان و دشمنان رفتم که باز
دشمنی با شادمانی، دوستی با غم کنم

ترک غارتگر به یک نوبت نشاید، چند گاه
تشنگی را چاره از نظارهٔ زمزم کنم

گر فلاتون را دهم الزام، نادانم، ولی
کوس دانایی زنم گر خویش را ملزم کنم

در تماشا باز مانم، گر من از اطوار خویش
هر کرا بیگانه یابم، آشنایی کم کنم

عرفی از گوش تامل پنبهٔ خست برآر
تا به هیچت بی نیاز از همت حاتم کنم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۴۷۴
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۴۷۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.