۳۳۷ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۹۲۰

دیر آمده‌یی، مَرو شتابان
ای رفتنِ تو چو رَفتنِ جان

دیر آمدن و شتابْ رفتن
آیینِ گُل است در گُلِستان

گفتی چونی؟ چُنان که ماهی
اُفتاده میانِ ریگِ سوزان

چون باشد شهر؟ شهریارا
بی دولَتِ داد و عدلِ سُلطان

من‌ بی‌تو نِیَم، وَلیک خواهم
آن باتویی‌‌یی که هست پنهان

شبْ پَرتوِ آفتاب هم هست
خاصه به تَموزِ گرم و تَفْسان

قانِع نشود به گرمیِ او
جُز خُفّاشی، زَنیمِ مُرغان

گرمی خواهند و روشنی هم
مُرغان که مُعَوَّدند با آن

ما وَصفِ دو جِنْسِ مُرغ گفتیم
بِنْگَر زِ کدامی ای غَزَل خوان
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۹۱۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۹۲۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.