۲۹۶ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۹۱۶

بَرآ بر بام و اکنونْ ماهِ نو بین
دَرآ در باغْ اکنون سیب می‌چین

از آن سیبی که بِشْکافند در روم
رَوَد بویِ خوشَش تا چین و ماچین

بَرآ بر خَرمَنِ سیب و بِکَش پا
زِ سیبِ لَعْل کُن فَرش و نِهالین

اگر سیبَش لَقَب گویم، وَگَر میْ
وَگَر نَرگس، وَگَر گُلْزار و نَسرین

یکی چیز است در وِی، چیست کان نیست
خدا پاینده دارَش، یا رَب آمین

بیا اکنون اگر افسانه خواهی
دَرآ در پیشِ من، چون شمعْ بِنْشین

هَمی تَرسَم که بُگْریزی زِ گوشه
بَرآ بالا، بُرون انداز نَعْلین

به پَهْلویَم نِشین، برچَفْس بر من
رَها کُن ناز و آن خوهایِ پیشین

بیامیز اندکی، ای کانِ رَحْمَت
که تا گردد رُخِ زَردِ تو رَنگین

رَوا باشد وَگَر خود من نگویم
همیشه عِشوه و وَعده‌‌یْ دروغین؟

ازین پاکی تو، لیکِن عاشقان را
پَراکَنده سُخَن‌ها هست آیین

زِهی اوصافِ شَمسُ الدّینِ تبریز
زِهی کَرْ و فَر و امکان و تَمْکین
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۹۱۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۹۱۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.