۳۴۸ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۸۶۶

ای کارِ من از تو زَر ای سیم بَرِ مستان
هم سیم به یادم دِهْ هم سیم و زَرَم بِسْتان

در عینِ زمستانی چون گرم کُنی مَرکَب
از گرمیِ میدانَت بَرسوزد تابستان

گَر طِفْلَکِ یک روزه شب‌های تو را بیند
از شیر بَری گردد وَزْ مادر وَزْ پِسْتان

ای وای از آن ساعت کاین خاطِرِ چون پیلَم
سَرمَستِ شما گردد یاد آرَد هِنْدُستان

روزی که تَبِ مرگم یک باره فروگیرد
هر پاره زِ من گردد از آتشِ تَبْ سُستان

تو از پَسِ پَرده‌‌یْ دل ناگاه سَری دَرکُن
تا هر سَرِ مویِ من گردند چو سَرمَستان

هر خاطِرِ من بِکْری بر بام و دَر از عشقَت
چندان بِکُند شیوه چندان بِکُند دَستان

تا تابشِ رویِ تو دَرپیچَد در هر یک
وَزْ چون تو شَهی گردد هر خاطِرَم آبِسْتان

شَمسُ الْحَقِ تبریزی هر کَس که زِ تو پُرسَد
می‌بینم و می‌گویم از رَشکْ کدام است آن؟
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۸۶۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۸۶۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.