۲۶۸ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۷۰۵

به یمن سبقت جهد از هزار قافله‌ گیری
به رنگ موج‌ گهر گر پی یک آبله‌ گیری

به علم و فن تک وتاز نفس چه فایده دارد
جز اینقدرکه عدم تا وجود فاصله‌ گیری

حیا خوشست ز برگ عدم به فرصت هستی
به یک قدم سفر ‌آخر چه زاد و راحله گیری

به محفلی‌ که بود دور جام و جلوهٔ ساقی
چو زاهد از چه هوس کنج خلوت و چله‌گیری

فتاده خلق مقیّد به دامگاه تعیَّن
تو هم اسیر خودی عبرت از چه سلسله‌ گیری

ز فکر مدحت ابنای روزگار حذر کن
که بدتر از لگدست آنچه زبن خران صله‌ گیری

دلت به‌کینه مینباز تا فساد نزاید
چه مردی است‌که بار زنان حامله‌ گیری

نشسته هر نفس آمادهٔ هزار شکایت
گرفتن در لب به ‌که دامن‌ گله ‌گیری

ز موج‌ کف به‌ گهر ختم‌ کن تردد دنیا
سزد که یکدلی از روزگار ده دله‌ گیری

صفای آینهٔ دل گشاد کام نهنگست
فرو بری دو جهان ‌گر عیار حوصله گیری

قضا چه صور دمیده‌ست در مزاج تو بیدل
که از نفس زدنی‌ کوه را به زلزله ‌گیری
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۷۰۴
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۷۰۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.