۲۳۸ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۶۵۹

مژه‌واری ز خواب ناز جستی
دو عالم نرگسستان نقش بستی

تغافل مهر گنج کاف و نون بود
تبسم کردی وگوهر شکستی

ز آهنگی‌که افسون نفس داشت
عنان صور بر عالم گسستی

مگر با آن میان ربطی ندارد
سخن بر معنی نایاب بستی

محیط آنگه محاط قطره حرف است
که می‌داند چسان در دل نشستی

خودآرایی چه مستور و چه اظهار
خراباتی چه مخموری چه مستی

نه اینجا سبحه ره دارد نه زنار
تو دیرستان ناز خود پرستی

تحیر چشم بند سحرکاری‌ست
بهار بی‌نشانی گل به دستی

دریغا رمز خورشیدت نشد فاش
ابد رفت و همان صبح الستی

کسی دیگر چه اندیشد چه فهمد
به آیینی‌که نتوان یافت هستی

به معراج خیالات تو بیدل
بلندیهاست سر در جیب پستی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۶۵۸
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۶۶۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.