۲۲۷ بار خوانده شده
افسانهٔ وفایی اگر گوش کردهای
یادم کن آنقدرکه فراموش کردهای
لعلتخموش و دلهوسانشایصد سئوال
آبم ز شرم چشمهٔ بیجوش کردهای
خیمازهٔ خیال تسلی کنار نیست
ای موج اختراع چه آغوش کردهای
دل نیستگوهریکه به خاکش توان نهفت
آیینه است آنچه نمدپوش کردهای
موی سپید پنبهٔگوشکسی مباد
در خواب، سیر صبح بناگوش کردهای
لغزیده برجهات پریشان نگاهیت
خطی دگر شد آنچه تو مغشوش کردهای
جزوهم چون حباب ندانم چه بار داشت
خم گشتنی که آبلهٔ دوش کردهای
گر شغل هستی تو همین سعی نیستی است
امروز خواهی آنچه کنی دوش کردهای
زین بیش وکم نفس به تخیل شمردهگیر
فرداست کاین حساب فراموش کردهای
تصویر شمع، محرم سوز و گداز نیست
در ساغرت می است که کم نوش کردهای
بیدل دلت به نور حضوری نبرد راه
ای بیخبر چراغ که خاموش کردهای
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
یادم کن آنقدرکه فراموش کردهای
لعلتخموش و دلهوسانشایصد سئوال
آبم ز شرم چشمهٔ بیجوش کردهای
خیمازهٔ خیال تسلی کنار نیست
ای موج اختراع چه آغوش کردهای
دل نیستگوهریکه به خاکش توان نهفت
آیینه است آنچه نمدپوش کردهای
موی سپید پنبهٔگوشکسی مباد
در خواب، سیر صبح بناگوش کردهای
لغزیده برجهات پریشان نگاهیت
خطی دگر شد آنچه تو مغشوش کردهای
جزوهم چون حباب ندانم چه بار داشت
خم گشتنی که آبلهٔ دوش کردهای
گر شغل هستی تو همین سعی نیستی است
امروز خواهی آنچه کنی دوش کردهای
زین بیش وکم نفس به تخیل شمردهگیر
فرداست کاین حساب فراموش کردهای
تصویر شمع، محرم سوز و گداز نیست
در ساغرت می است که کم نوش کردهای
بیدل دلت به نور حضوری نبرد راه
ای بیخبر چراغ که خاموش کردهای
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۶۴۲
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۶۴۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.