۲۵۳ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۵۰۸

چون صبح نخندد ز قبایم غم دامن
جسته‌ست گریبان من از عالم دامن

تا وحشت عنقایی‌ام آهنگ جنون ‌کرد
گرد دو جهان سوخت نفس در خم دامن

از تنگی دل وسعت امکان به‌گره رفت
شد کلفت این‌گرد دلیل رم دامن

گر ترک حسد چهرهٔ‌ توفیق فروزد
چون آتش یاقوت نشین بیغم دامن

بال رم فرصت نتوان‌کرد فراهم
چاکست گریبان گل از ماتم دامن

بر صورت دنیا زده‌ام پهلوی تسلیم
پای است دراین انجمنم توام دامن

طاقت اثر حوصله ‌گم‌کرد درین باغ
حیرت ‌گلی آورد که‌گفتم‌ کم دامن

فریاد که بر چهرهٔ ما داغ تری ماند
چون شمع نچیدیم به مژگان نم دامن

بیدل به فشار دل تنگم چه توان‌کرد
صحرا شدم اما نشدم محرم دامن
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۵۰۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۵۰۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.