۳۳۹ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۸۳۲

مانده شده‌‌ست گوشِ من از پِیِ اِنْتِظارِ آن
کَزْ طَرَفی صدای خوش دَررَسَدی زِ ناگهان

خوی شده‌‌ست گوش را گوشِ ترانه نوش را
کو شِنَوَد سَماع خوش هم زِ زمینْ هم آسمان

فَرعِ سَماعِ آسْمان هست سَماعِ این زمین
وان که سَماعِ تَن بُوَد فَرِع سَماعِ عقل و جان

نَعْره رَعد را نِگَر چه اثر است در شَجَر
چند شکوفه و ثَمَر سَر زده اَنْدَر آن فَغان

بانگ رَسید در عَدَم گفت عَدَم بلی نَعَم
می‌نَهَم آن طَرَف قَدَم تازه و سَبز و شادمان

مُسْتَمِع اَلَست شُد پایْ دَوان و مَست شُد
نیست بُد او و هست شُد لاله و بید و ضَیْمَران
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۸۳۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۸۳۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.