۲۵۲ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۴۷۵

دل چیست که بی روی تو از درد تپیدن
چون آب ز آیینه توان ناله شنیدن

بی‌چاک جگر رمز محبت نشود فاش
خط عرضه دهد نامهٔ عاشق به دریدن

تسلیم همان شاهد اقبال وصولست
افتادگی از میوه دهد بوی رسیدن

راحت طلبی سر شکن چین جبین باش
کس ره نتواند به دم تیغ بریدن

از دل به تغافل زدنش بی‌سببی نیست
چیزی به نظر دارد از آیینه ندیدن

بی‌ساختهٔ ناز تو بس مست غرور است
می می‌کشد از رنگ حنا دست کشیدن

زین مزرعه‌، خجلت ثمر حاصل خویشم
تبخال چه تخم آورد از شوق دمیدن

پیری هوس جرأت جولان نپسندد
ما را دو سه‌گام آنسوی پا برد خمیدن

جز اشک پریشان قدم من نتوان یافت
آن دانه ‌که از ریشه برد پیش دویدن

بیدل همه معنی‌ نظران پنبه به‌ گوشند
من نیز شنیدم سخنی از نشنیدن
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۴۷۴
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۴۷۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.