۲۷۵ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۳۵۷

در کارگاه تحقیق غیر از عدم نبودیم
امروز از تو باغیم، دی خاک هم نبودیم

از ما چه خواهد انصاف جز عرض بی‌نشانی
آیینهٔ سکندر یا جام جم نبودیم

نی دیر جای ما شد نی‌ کعبه متکا شد
در هرکجا رسیدیم ثابت قدم نبودیم

همت چه سر فرازد اندیشه بر چه نازد
اینجا صمد نگشتیم آنجا صنم نبودیم

پرواز تا کجاها شهرت طرازد از ما
در آشیان عنقا طبل و علم نبودیم

شایسته ی هنر را کس از وطن نراند
در ملک نیستی هم پر محتشم نبودیم

در عرصه ی تخیل‌ گرد حدوث تا کی
ای غافل اینقدرها ننگ قدم نبو‌دیم

اکنون به قدر امواج باید قلم به خون زد
تا چشمه در نظر بود عبرت رقم نبودیم

نام طلوع خورشید شهرت نمای صبحست
تا او نکرد شوخی ما متهم نبودیم

ناقدردانی از ما پوشید چشم یاران
هر چند خاک بودیم از سرمه‌ کم نبودیم

تا در خیال جا کرد تمییز آب و گوهر
بیدل من و تو گویا هرگز به هم نبودیم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۳۵۶
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۳۵۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.