۳۶۹ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۸۱۶

آینه‌یی بِزْدایَم از جِهَتِ منظَرِ من
وای ازین خاکِ تَنَمْ تیره دلِ اَکْدَرِ من

رفت شب و این دلِ من پاک نشُد از گِلِ من
ساقیِ مُسْتَقْبِلِ من کو قَدَحِ اَحْمَرِ من؟

رفت دَریغا خَرِ من مُرد به ناگَهْ خَرِ من
شُکر که سِرگینِ خری دور شده‌‌ست از دَرِ من

مرگِ خَران سخت بُوَد در حَقِ من بَختْ بُوَد
زان که چو خَر دور شود باشد عیسی بَرِ من

از پِیِ غَربیلِ عَلَف چند شُدم مات و تَلَف
چند شُدم لاغَر و کَژْ بَهرِ خَرِ لاغَرِ من

آنچه که خَر کرد به من گُرگ دَرَنده نکُند
رفت زِ دَرد و غَمِ او حَقِّ خدا اَکْثَرِ من

تَلْخی من خامیِ من خواری و بَدنامیِ من
خونِ دل آشامیِ من خاکْ ازو بر سَرِ من

شارقِ من فارقِ من از نَظَرِ خالقِ من
شمع کُشی دیده کَنی در نَظَر و مَنْظَرِ من
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۸۱۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۸۱۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.