۱۳۸۸ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۸۱۵

من خوشَم از گُفتِ خَسان وَزْ لب و لُنْجِ تُرُشان
من بِکَشَم دامَنِ تو دامَنِ من هم تو کَشان

جانِ من و جانِ تو را هر دو به هم دوخت قَضا
خوشِّ خوشِ خوشِّ خوشَم پیشِ تو ای شاهِ خوشان

زان که مرا داد لَبَش نیست لَبی را اثرش
زانچه چَشیدم زِ لَبَت هیچ لبی را مَچَشان

آن کِه تُرُش روی بُوَد دان کِه دِرَم جویْ بُوَد
از خُمِ سِرکه‌‌ست همه با شِکَرانَش مَنِشان

گفتم ای شاهِ عَلَم من که میانِ عَسَلَم
از عَسَل من که چَشَد؟ گفت لَبِ خوشْ مَنِشان
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۸۱۴
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۸۱۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.