۲۷۷ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۲۶۵

هر چند درین مرحله بی تاب و توانم
چون آبله سر در قدم راهروانم

بر قمری و بلبل ز نشاطم مسرایید
من بوی‌ گلم نالهٔ رنگین فغانم

دیدار طلب زهرهٔ گفتار ندارد
در جوهر آیینه شکسته‌ست زبانم

بار سر دوشم نه جوانیست نه پیری
خم‌گشتهٔ فکر خودم از بس که گرانم

جرأت ز خیالم به چه امید بنازد
فرصت شمر تیر نشسته‌ست کمانم

چون موج‌ گهرصرفه نبردم ز تأمل
زبن عرصه برون برد همین ضبط عنانم

بر شهرت عنقا نتوان بست خموشی
گردی ‌که ندارم به چه آبش بنشانم

جز وهم تمیز من و موهوم‌ که دارد
برده‌ست ضعیفی چو میانت ز میانم

از کوشش بی‌حاصل عشاق مپرسید
مرکز به بغل چون خط پرگار دوانم

مکتوب شکست از پر رنگم مگشایید
شاید که پیامی به شنیدن برسانم

چون صبح چه نازم به متاع رم فرصت
از دامن برچیده بلند است دکانم

بی دامن و جیب است لباس من مجنون
بیدل ز تکلف چه درم یا چه فشانم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۲۶۴
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۲۶۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.