۲۴۷ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۲۰۶

تا دفتر حیرت ز رخش تازه کند چشم
از تار نظر رشتهٔ شیرازه کند چشم

از مردمک دیده به گلزار نگاهش
داغ کهنی بر دل خود تازه‌ کند چشم

مشاطه ز حسرت بگزد دست به دندان
هرگه ز تغافل به رخت غازه ‌کند چشم

مپسند که در پلهٔ میزان عدالت
شوخی ستمها به خود اندازه ‌کند چشم

مرغان تحیر همه جغدند به دامش
هرگه ز صفیر نگه آواز‌ه کند چشم

بیدل ‌گل رخسار بتی خنده‌فروش است
وقت‌ست که داغ دل ما تازه کند چشم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۲۰۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۲۰۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.