۲۵۰ بار خوانده شده
فسرده در غبار دهر چون آیینه زنگارم
به خواب دیده اکنون سایه پیداکرد دیوارم
چوکوهم بسکه افکندهست از پا سرگرانبها
به سعی غیر محتاجم همهگر ناله بردارم
درینگلزار عبرت گوشهٔ امنی نمیباشد
چو شبنم کاش بخشد چشم تر یک آشیان وارم
ندانم شعلهٔ جوالهام یا بال طاووسم
محبت در قفس دارد به چندین رنگ ز نارم
به این رنگیکه چون گل در نظر دارد بهار من
به گرد خویش گرداندهست یاد او چهمقدارم
تپش آوارهٔ دست خیالکیستم یارب
که همچون سبحه مرکز میدود بر خط پرگارم
به طوفکعبه و دیرم مدان بیمصلحت سیرم
هلاک منت غیرم مباد افتد به خودکارم
سپید من به خاکستر نشست ازسعی بیتابی
رسید آخر زگرد وحشت خود سر به دیوارم
چه مقدار انجمن پرداز خجلت بایدم بودن
که عالم خانهٔ آیینه است و من نفس دارم
صدای شیشهام آخر یکی صد کرد خاموشی
ز قلقل باز ماندم بیدماغی زد به کهسارم
بهم آورده بودم در غبار نیستی چشمی
به رنگ نقش پا آخر به پا کردند بیدارم
به رنگی درگشاد عقدهٔ دل خون شدم بیدل
که دندان در جگرگمگشت همچون دانهٔ نارم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
به خواب دیده اکنون سایه پیداکرد دیوارم
چوکوهم بسکه افکندهست از پا سرگرانبها
به سعی غیر محتاجم همهگر ناله بردارم
درینگلزار عبرت گوشهٔ امنی نمیباشد
چو شبنم کاش بخشد چشم تر یک آشیان وارم
ندانم شعلهٔ جوالهام یا بال طاووسم
محبت در قفس دارد به چندین رنگ ز نارم
به این رنگیکه چون گل در نظر دارد بهار من
به گرد خویش گرداندهست یاد او چهمقدارم
تپش آوارهٔ دست خیالکیستم یارب
که همچون سبحه مرکز میدود بر خط پرگارم
به طوفکعبه و دیرم مدان بیمصلحت سیرم
هلاک منت غیرم مباد افتد به خودکارم
سپید من به خاکستر نشست ازسعی بیتابی
رسید آخر زگرد وحشت خود سر به دیوارم
چه مقدار انجمن پرداز خجلت بایدم بودن
که عالم خانهٔ آیینه است و من نفس دارم
صدای شیشهام آخر یکی صد کرد خاموشی
ز قلقل باز ماندم بیدماغی زد به کهسارم
بهم آورده بودم در غبار نیستی چشمی
به رنگ نقش پا آخر به پا کردند بیدارم
به رنگی درگشاد عقدهٔ دل خون شدم بیدل
که دندان در جگرگمگشت همچون دانهٔ نارم
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۱۴۳
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۱۴۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.