۳۰۰ بار خوانده شده
حیف سازت که منش پردهٔ آهنگ شدم
چقدر ناز تو خون گشت که من رنگ شدم
بی تو از هستی منگر همه تمثال دمید
بر رخ آینه عرض عرق ننگ شدم
سرکشیهای شبابم خم پیری آورد
نوحه مفت استکه بیسوختنم چنگ شدم
وحشتم نسخهٔ اجزای جهان برهم زد
ساز خون گشت ز دردی که من آهنگ شدم
دور جام طلبم جرعهٔ پرواز چشید
گردشی داشتم آیینه اگر رنگ شدم
چون شرر خفتم از قدر ادب نشناسی است
پا ز دامن به در آوردم و بی سنگ شدم
چه یقینها که به افسون توهّم نگداخت
سوخت صد میکده تا قابل این ننگ شدم
جلوهها حیرت من در قفس آینه داشت
مژه بر هم زدم و بر دو جهان رنگ شدم
موجها مفت شما قطره ی این بحر که من
چونگهرتا نفسی راستکنم سنگ شدم
طایر از بی پر وبالی همه جا در قفس است
من هم از قحط جنون صاحب فرهنگ شدم
غنچهگردیدن من حسرت آغوش گلیست
یاد دامان توکردم همه تن چنگ شدم
بحرتسخیری آغوش حبابم بیدل
مزد آن است که برخود نفسی تنگ شدم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
چقدر ناز تو خون گشت که من رنگ شدم
بی تو از هستی منگر همه تمثال دمید
بر رخ آینه عرض عرق ننگ شدم
سرکشیهای شبابم خم پیری آورد
نوحه مفت استکه بیسوختنم چنگ شدم
وحشتم نسخهٔ اجزای جهان برهم زد
ساز خون گشت ز دردی که من آهنگ شدم
دور جام طلبم جرعهٔ پرواز چشید
گردشی داشتم آیینه اگر رنگ شدم
چون شرر خفتم از قدر ادب نشناسی است
پا ز دامن به در آوردم و بی سنگ شدم
چه یقینها که به افسون توهّم نگداخت
سوخت صد میکده تا قابل این ننگ شدم
جلوهها حیرت من در قفس آینه داشت
مژه بر هم زدم و بر دو جهان رنگ شدم
موجها مفت شما قطره ی این بحر که من
چونگهرتا نفسی راستکنم سنگ شدم
طایر از بی پر وبالی همه جا در قفس است
من هم از قحط جنون صاحب فرهنگ شدم
غنچهگردیدن من حسرت آغوش گلیست
یاد دامان توکردم همه تن چنگ شدم
بحرتسخیری آغوش حبابم بیدل
مزد آن است که برخود نفسی تنگ شدم
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۰۹۴
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۰۹۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.