۹۸۰ بار خوانده شده
این کیست این؟ این کیست این؟ این یوسُفِ ثانی است این؟
خِضْر است و اِلْیاس این مَگَر؟ یا آبِ حیوانیست این؟
این باغِ روحانیست این، یا بَزم یَزدانیست این
سُرمهیْ سپاهانیست این، یا نورِ سُبحانیست این
آن جانِ جانْ اَفْزاست این، یا جَنَّةُ الْمَاواست این
ساقیِّ خوب ماست این، یا بادهٔ جانیست این
تَنگِ شِکَر را مانَد این، سودایِ سَر را مانَد این
آن سیمبَر را مانَد این، شادیّ و آسانیست این
امروزْ مَستیم ای پدر توبه شِکَستیم ای پدر
از قَحْط رَسْتیم ای پدر امسالِ ارزانیست این
ای مُطربِ داوودْدَمْ آتش بِزَن در رَخْتِ غَم
بَردار بانگِ زیر و بَم، کین وَقتِ سَرخوانیست این
مَست و پَریشانِ تواَم، موقوفِ فَرمانِ تواَم
اِسْحاقِ قُربانِ تواَم، این عیدِ قُربانیست این
رَستیم از خوف و رَجا، عشقْ از کجا، شَرْم از کجا
ای خاک بر شَرم و حَیا، هنگامِ پیشانیست این
گُلهایِ سرخُ و زَرد بین، آشوب و بَردابَرد بین
در قَعْرِ دریا گَرد بین، موسیِّ عِمْرانیست این
هر جسم را جان میکُند، جان را خُدادان میکُند
داوَر سُلَیمان میکُند، یا حُکْمِ دیوانیست این
ای عشقْ قُلْماشیت، گو، از عیش و خوش باشیت گو
کَس مینَدانَد حَرفِ تو، گویی که سُریانیست این
خورشیدِ رَخشان میرَسَد، مَست و خُرامان میرَسَد
با گوی و چوگان میرَسَد، سُلطانِ میدانیست این
هر جا یکی گویی بُوَد، در حُکمْ چوگان میدَوَد
چون گویْ شو بیدست و پا، هنگامِ وَحْدانیست این
گویی شَوی بیدست و پا، چوگانِ او پایَت شود
در پیشِ سُلطان میدَوی، کین سیرِ رَبّانیست این
آن آبْ بازآمد به جو، بر سنگ زن اکنون سَبو
سَجده کُن و چیزی مگو، کین بَزمِ سُلطانیست این
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
خِضْر است و اِلْیاس این مَگَر؟ یا آبِ حیوانیست این؟
این باغِ روحانیست این، یا بَزم یَزدانیست این
سُرمهیْ سپاهانیست این، یا نورِ سُبحانیست این
آن جانِ جانْ اَفْزاست این، یا جَنَّةُ الْمَاواست این
ساقیِّ خوب ماست این، یا بادهٔ جانیست این
تَنگِ شِکَر را مانَد این، سودایِ سَر را مانَد این
آن سیمبَر را مانَد این، شادیّ و آسانیست این
امروزْ مَستیم ای پدر توبه شِکَستیم ای پدر
از قَحْط رَسْتیم ای پدر امسالِ ارزانیست این
ای مُطربِ داوودْدَمْ آتش بِزَن در رَخْتِ غَم
بَردار بانگِ زیر و بَم، کین وَقتِ سَرخوانیست این
مَست و پَریشانِ تواَم، موقوفِ فَرمانِ تواَم
اِسْحاقِ قُربانِ تواَم، این عیدِ قُربانیست این
رَستیم از خوف و رَجا، عشقْ از کجا، شَرْم از کجا
ای خاک بر شَرم و حَیا، هنگامِ پیشانیست این
گُلهایِ سرخُ و زَرد بین، آشوب و بَردابَرد بین
در قَعْرِ دریا گَرد بین، موسیِّ عِمْرانیست این
هر جسم را جان میکُند، جان را خُدادان میکُند
داوَر سُلَیمان میکُند، یا حُکْمِ دیوانیست این
ای عشقْ قُلْماشیت، گو، از عیش و خوش باشیت گو
کَس مینَدانَد حَرفِ تو، گویی که سُریانیست این
خورشیدِ رَخشان میرَسَد، مَست و خُرامان میرَسَد
با گوی و چوگان میرَسَد، سُلطانِ میدانیست این
هر جا یکی گویی بُوَد، در حُکمْ چوگان میدَوَد
چون گویْ شو بیدست و پا، هنگامِ وَحْدانیست این
گویی شَوی بیدست و پا، چوگانِ او پایَت شود
در پیشِ سُلطان میدَوی، کین سیرِ رَبّانیست این
آن آبْ بازآمد به جو، بر سنگ زن اکنون سَبو
سَجده کُن و چیزی مگو، کین بَزمِ سُلطانیست این
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۷۹۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۷۹۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.