۸۳۷ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۷۸۶

دُزدیده چون جان می‌رَوی، اَنْدَر میانِ جانِ من
سَروِ خُرامانِ مَنی، ای رونَقِ بُستانِ من

چون می­رَوی بی‌من مَرو، ای جانِ جان بی‌تَن مَرو
وَزْ چَشمِ من بیرون مَشو، ای شُعلهٔ تابانِ من

هفت آسْمان را بَردَرَمَ، وَزْ هفت دریا بُگْذَرم
چون دِلْبَرانه بِنْگَری در جانِ سَرگَردانِ من

تا آمدی اَنْدَر بَرَم، شُد کُفر و ایمانْ چاکرم
ای دیدنِ تو دینِ من، وِیْ رویِ تو ایمانِ من

بی‌پا و سَر کردی مرا، بی‌خواب و خَور کردی مرا
سَرمَست و خندان اَنْدَرآ، ای یوسُفِ کَنْعانِ من

از لُطفِ تو چو جان شُدم، وَزْ خویشتن پنهان شُدم
ای هستِ تو پنهان شُده در هستیِ پنهانِ من

گُلْ جامه‌دَر از دستِ تو، ای چَشمِ نَرگسِ مَستِ تو
ای شاخ­ها آبَسْتِ تو، ای باغِ بی‌پایانِ من

یک لحظه داغَم می‌کَشی، یک دَم به باغَم می‌کَشی
پیشِ چراغَم می‌کَشی، تا وا شود چَشمانِ من

ای جانِ پیش از جان‌ها، وِیْ کانِ پیش از کان‌ها
ای آنِ پیش از آن­ها، ای آنِ من، ای آنِ من

مَنْزلْگَهِ ما خاک نی، گَر تَن بِریزد باک نی
اندیشه‌ام اَفْلاک نی، ای وَصلِ تو کیوانِ من

مَر اهلِ کَشتی را لَحَدْ در بَحْر باشد تا اَبَد
در آبِ حیوان مرگ کو، ای بَحْرِ من عُمّانِ من

ای بویِ تو در آهِ من، وِیْ آهِ تو هَمراهِ من
بر بویِ شاهنشاهِ من، شُد رنگ و بو حیرانِ من

جانم چو ذَرّه در هوا، چون شُد زِ هر ثِقْلی جُدا
بی‌تو چرا باشد؟ چرا؟ ای اصلِ چار ارکانِ من

ای شَهْ صَلاحُ الدّینِ من، رَه دانِ من، رَه بینِ من
ای فارغ از تَمکینِ من، ای بَرتَر از امکانِ من
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۷۸۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۷۸۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.