۲۳۷ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۰۱۲

خاکم به سر که بی تو به ‌گلشن نسوختم
گل شعله زد ز شش جهت و من نسوختم

اجزای سنگ هم ز شرر بال می‌کشد
من بیخبر ز ننگ فسردن نسوختم

شاید پیام یأس به ‌گوش تو می‌رسد
داغم‌ که چون سپند به شیون نسوختم

جمعیتی ذخیرهٔ دل داشتم چو صبح
از یک نفس تلاش‌، چه خرمن نسوختم

بوبی نبردم از ثمر نخل عافیت
تا ربشهٔ نفس به دویدن نسوختم

افروختم به آتش یاقوت شمع خویش
باری به علت رگ گردن نسوختم

در دشت آرزو ز حنابندی هوس
رنگی نیافتم‌ که به سودن نسوختم

مشکل‌ که تابد از مژه بیرون نگاه شرم
گشتم چراغ و جز ته دامن نسوختم

شرم وفا به ساز چراغان زد از عرق
با هر فتیله‌ای‌ که چو روغن نسوختم

دوری به مرگ هم ز بتان داشت سوختن
مردم‌ که مردم و چو برهمن نسوختم

بیدل نپختم آرزوی مزرع امید
کاخر ز یأس سوخته خرمن نسوختم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۰۱۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۰۱۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.