۲۲۶ بار خوانده شده
قصهٔ دیوانگان دارد سراسر نامهام
میتراود شور زنجیر از صریر خامهام
دیگ زهدی در ادبگاه خموشی پختهام
زبر سرپوش حباب از گنبد عمامهام
در فراقت خواستم درد دلی انشا کنم
جوش زد خون پردههای دیده اشک از نامهام
مشق راحت نیست مژگانی که میآرم بهم
بیرخت خط میکشد بر لوح هستی خامهام
طاقت شور دماغ من ندارد کاینات
میزند آتش به عالم گرمی هنگامهام
برنمیدارد دماغ وحدتم رنگ دویی
غنچه سان کردهاست بوی خود معطر شامهام
معنیام اجزای بیرنگیست بیدل چون حباب
اینقدرها شوخی اظهار دارد خامهام
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
میتراود شور زنجیر از صریر خامهام
دیگ زهدی در ادبگاه خموشی پختهام
زبر سرپوش حباب از گنبد عمامهام
در فراقت خواستم درد دلی انشا کنم
جوش زد خون پردههای دیده اشک از نامهام
مشق راحت نیست مژگانی که میآرم بهم
بیرخت خط میکشد بر لوح هستی خامهام
طاقت شور دماغ من ندارد کاینات
میزند آتش به عالم گرمی هنگامهام
برنمیدارد دماغ وحدتم رنگ دویی
غنچه سان کردهاست بوی خود معطر شامهام
معنیام اجزای بیرنگیست بیدل چون حباب
اینقدرها شوخی اظهار دارد خامهام
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۹۸۶
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۹۸۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.