۲۶۷ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۹۲۴

بازآکه بی‌جمالت توفان شکسته بر دل
تو بار بسته بر ناز ما دست بسته بر دل

سرو تو در چه‌ گلشن دارد خرام عشرت
چون داغ نقش پایت صد جا نشسته بر دل

از آه بی‌ا‌ثر هم ممنون التفاتیم
کز یأس آمد آخر این تیر جسته بر دل

نتوان به جهد بردن غلتانی از گهرها
آوارگی عنانی دیگر گسسته بر دل

شبنم به باغ حسرت دیدار می‌پرستد
افتاده‌ام به راهت آیینه بسته بر دل

افسوس‌ازین دو دم عمرکزیاس بایدم زد
در هر نفس‌کشیدن تیغ دو دسته بر دل

چون اشک شمع بیدل دور از بساط وصلش
آتش فشانده بر سر مینا شکسته بر دل
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۹۲۳
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۹۲۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.