۳۳۷ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۷۷۲

چند گَهی فاتحه خوانَت کُنم
از پَسِ آن شاهِ جهانَت کُنم

پیر شُدی در غَمِ ما، باک نیست
پیر بیا تا که جوانَت کُنم

هیچ غَمِ جان مَخور ارْ جان بِرَفت
بِگْلَرِ لشکرگَهِ جانَت کُنم

آنچه مُحال است تَصوّر دَهَم
وَجهِ مُحالیش بَیانَت کُنم

رَهْ دَهَمَت تا به اصولِ اصول
راه چه باشد که چُنانَت کُنم

گر چه کَلیمی، همه در اعتراض
کَشف کُنم، خِضْرِ زَمانَت کُنم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۷۷۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۷۷۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.