۲۹۱ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۸۶۰

نی در پرواز زد، نی‌ سعی جولان کرد شمع
تا به نقش پا همین سیر گریبان‌ کرد شمع

خودگدازی محرم اسرار امکان گشتن است
هر قدر در آب خفت آیینه سامان‌ کرد شمع

دل اگر روشن نمی‌شد داغ آگاهی ‌که داشت
اینقدر ما را درین هنگامه حیران‌ کرد شمع

غفلت این انجمن درخورد اغماض دل است
عالمی را چشم پوشانید و عریان ‌کرد شمع

بیخودی‌ کن از بهار عافیت غافل مباش
رنگ ها پرواز داد و گل به دامان ‌کرد شمع

بر رخ ما ناز مشتاقان در مژگان مبند
کز تغافل خانهٔ پروانه ویران‌ کرد شمع

دل نه قدر آه فهمید و نه پاس اشک داشت
سبحه و زنار را با خاک یکسان‌ کرد شمع

درگشاد عقدهٔ هستی که دامنگیر نیست
از بن هر قطره اشک ایجاد دندان‌ کرد شمع

تا کجا زبن انجمن چشم هوس پوشد کسی
عضو عضو خویش اینجا صرف مژگان ‌کرد شمع

نور دل در ترک لذات جهان خوابیده است
موم تا آلودهٔ شهد است نتوان‌ کرد شمع

نیستی بیدل به داد خود نمایی می‌رسد
عاقبت خود را به رنگ رفته پنهان‌ کرد شمع
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۸۵۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۸۶۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.