۳۱۸ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۸۵۲

نشکسته ساغر عاریت ز حصول آب بقا چه حظ
بجز اینکه ننگ نفس‌ کشی چو خضر ز عمر رسا چه حظ

طربی‌ که زخم دل آورد سزد آنکه نامده بگذرد
گل اگر زفرصت رنگ و بو کند آرزوی وفا چه حظ

به خیال تا به کجا پرد هوس مقیّد ما و من
بپری که آرزویت کشد ز قفس نگشته رها چه حظ

سحر و نفس گل پر گشا تو به غنچگی قفس آشنا
به بهار عشرت این هوا نگشوده بند قبا چه حظ

فلکت به چنبر پوست‌کش چه ترانه‌ها که نمی‌زند
زتپانچه‌ای‌که خورد رخت نرسی به رمز صدا چه حظ

دم استطاعت مال و زر بشناس موقع مصرفش
به فقیر اگر نکنی نظر ز گشود چشم غنا چه حظ

سپری اگر ره عافیت ز تلاش‌کام هوس برآ
قدمی وگوشهٔ دامنی ز خرام آبله را چه حظ

به حضور منزل اگر رسد کسی از چه زحمت ره برد
در و دشت پی سپر تو گشت و عیان نشد ته پا چه حظ

ز فرشته ‌تا ملخ و مگس همه جبری قدرند و بس
بر محرمان قبول و رد زبرو چه غم‌، ز بیا چه حظ

به ‌درآ زکلفت‌ کروفر ز دماغ پیری و خشک تر
چو ز مغز شد تهی استخوان دگرت ز بال هما چه حظ

ز عروج نشئهٔ بیدلی قدحی اگر به کف آیدت
ره ناله‌گیر و ز خود برآ سربام و کسب هوا چه حظ
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۸۵۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۸۵۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.