۲۷۹ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۸۲۲

ای ز لعلت سخن ‌گلاب فروش
نگه از نرگست شراب فروش

تیغ ناز تو موجها دارد
از سر بیدلان حباب فروش

زبن دو نیرنگ قطع نتوان ‌کرد
جلوه‌گر باش یا نقاب فروش

ذره‌ای مهر بی‌نشان خودی
هرکجا باشی آفتاب فروش

زاهدا کار عشق بی‌سببی است
تو دعاهای مستجاب فروش

فرصت اینجا ترانهٔ عنقاست
گر توقف ‌کنی شتاب فروش

می‌روی چشم بسته زین بازار
جنسهای نگه به خواب فروش

نقش هر ذره‌ای که می‌بینی
آفتابی است انتخاب فروش

زندگانی قماش راحت نیست
تا نفس داری اضطراب فروش

برق تازان ز خود برون رفتند
حیرت ما همان رکاب فروش

حرف بی‌موقع از حیا دور است
آبم از پیری شباب فروش

ای شعورت خیالباف جنون
این کتانها به ماهتاب فروش

همه سقای آبروی خودند
یک دو گوهر تو نیز آب فروش

بیدل اینجا کجاست دام و چه صید
دل‌کمندی‌ست پیچ و تاب فروش
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۸۲۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۸۲۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.