۲۶۵ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۸۲۱

آه از این جلوهٔ نقاب فروش
بحر در جیب و ما حباب فروش

تو و صد موج‌ گوهر تمکین
من و یک اشک اضطراب فروش

انفعال است شبنم این باغ
عرقی‌ گل ‌کن و گلاب فروش

چشمی از نقش این و آن بر بند
اعتبار جهان به خواب فروش

دل افسرده سنگ راه وفاست
کاش خون گردد این حجاب فروش

هوش اگر صد قماش پردازد
تو به یک جرعهٔ شراب فروش

آخرکار شعله همواری‌ست
نفسی چند پیچ و تاب فروش

به هوس پایمال نتوان زیست
مخمل ما مباد خواب فروش

باب غم جز دل‌ گداخته نیست
مشتری تشنه است‌، آب فروش

قدر داغ جگر چه می‌دانی
رو به دکانچهٔ ‌کباب فروش

سایه پرورد جلوهٔ یاریم
خاک ماگیر و آفتاب فروش

بیدل ایام غازه کاری رفت
ماند بخت سیه خضاب فروش
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۸۲۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۸۲۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.