۲۸۹ بار خوانده شده
دلی دارم که غیر از غنچه بودن نیست بهبودش
تبسم همچو زخم صبح میسازد نمکسودش
توان از حیرتم جام دو عالم نشئه پیمودن
نگاهی سودهام امشب به لبهای میآلودش
ز موج خط وقار شعلهٔ حسنش تماشا کن
که تمکین میچکد همچون رگ یاقوت از دودش
نکردی انتخاب نقش از داغ دل عاشق
عبث چون کعبتین نرد افکندی ز کف زودش
گر آهنگ پر فشانی کند پروانهٔ بزمت
چراغان سر کشد از گرد بال شعله فرسودش
جهانی در تلاش آبرو ناکام میمیرد
نمیداند که غیر از خاک گشتن نیست مقصودش
تو خواهی بویگل، خواهی شرار سنگ باش اینجا
ز خود رفتن رهی داردکه نتوانکرد مسدودش
ز بیدردی مبادا منفعل سازی محبت را
کز آغوش قبول خوبش هم دور است مردودش
ز سر تا پای من در حسرت دیدار میکاهد
به آن ذوقیکه بر آیینهٔ دل باید افزودش
مپرس از دستگاه نیستی سرمایهٔ هستی
عدم بیپرده شد تا اینقدرکردند موجودش
سیاهیکی ز دست زرشماران میرود بیدل
به هر جا آتش افروزی اثر میماند از دودش
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
تبسم همچو زخم صبح میسازد نمکسودش
توان از حیرتم جام دو عالم نشئه پیمودن
نگاهی سودهام امشب به لبهای میآلودش
ز موج خط وقار شعلهٔ حسنش تماشا کن
که تمکین میچکد همچون رگ یاقوت از دودش
نکردی انتخاب نقش از داغ دل عاشق
عبث چون کعبتین نرد افکندی ز کف زودش
گر آهنگ پر فشانی کند پروانهٔ بزمت
چراغان سر کشد از گرد بال شعله فرسودش
جهانی در تلاش آبرو ناکام میمیرد
نمیداند که غیر از خاک گشتن نیست مقصودش
تو خواهی بویگل، خواهی شرار سنگ باش اینجا
ز خود رفتن رهی داردکه نتوانکرد مسدودش
ز بیدردی مبادا منفعل سازی محبت را
کز آغوش قبول خوبش هم دور است مردودش
ز سر تا پای من در حسرت دیدار میکاهد
به آن ذوقیکه بر آیینهٔ دل باید افزودش
مپرس از دستگاه نیستی سرمایهٔ هستی
عدم بیپرده شد تا اینقدرکردند موجودش
سیاهیکی ز دست زرشماران میرود بیدل
به هر جا آتش افروزی اثر میماند از دودش
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۷۷۲
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۷۷۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.