۳۳۹ بار خوانده شده
نمیگویم بهگردون سیرکن یا بر هوا بنگر
نگاهی کردهای گل تا توانی پیش پا بنگر
به پرواز هوا تاکی عروج آهستگی غفلت
حضیض قدر جاه از سایهٔ بال هما بنگر
نگردی ازگرانیهای بار زندگی غافل
به عبرت آشناکن دیده و قد دوتا بنگر
تو ای زاهد مکن چندین جفا در حق بینایی
برآ از خلوت و کیفیت صنع خدا بنگر
حباب بیسر و پایت پیامی دارد از دریا
که ای غافل زمانی خویش را از ما جدا بنگر
چو نی از ناتوانی نالهها در لبگره دارم
نفس کن صرف امداد من و عرض نوا بنگر
در اینگلزار هر سو شبنمی بر خاک میغلتد
به حال خندهٔ گل گریهها دارد هوا بنگر
خرام سیل در وبرانهها دارد تماشایی
ز رفتارت قیامت میرود بر دل بیا بنگر
جبینیسود و رنگ تهمت خون بست برپایت
به آیین ادبگستاخی رنگ حنا بنگر
به انصاف حیا تا پردهٔ روی حسد بندی
بهآنچشمیکهخود را دیدهباشی سوی ما بنگر
ز ساز رفتن است آماده همچون شمع اجزایت
سراپای خود ای غافل به چشم نقش پا بنگر
اثرهای مروت از سیهچشمان مجو بیدل
وفا کن پیشه و زین قوم، آیین جفا بنگر
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
نگاهی کردهای گل تا توانی پیش پا بنگر
به پرواز هوا تاکی عروج آهستگی غفلت
حضیض قدر جاه از سایهٔ بال هما بنگر
نگردی ازگرانیهای بار زندگی غافل
به عبرت آشناکن دیده و قد دوتا بنگر
تو ای زاهد مکن چندین جفا در حق بینایی
برآ از خلوت و کیفیت صنع خدا بنگر
حباب بیسر و پایت پیامی دارد از دریا
که ای غافل زمانی خویش را از ما جدا بنگر
چو نی از ناتوانی نالهها در لبگره دارم
نفس کن صرف امداد من و عرض نوا بنگر
در اینگلزار هر سو شبنمی بر خاک میغلتد
به حال خندهٔ گل گریهها دارد هوا بنگر
خرام سیل در وبرانهها دارد تماشایی
ز رفتارت قیامت میرود بر دل بیا بنگر
جبینیسود و رنگ تهمت خون بست برپایت
به آیین ادبگستاخی رنگ حنا بنگر
به انصاف حیا تا پردهٔ روی حسد بندی
بهآنچشمیکهخود را دیدهباشی سوی ما بنگر
ز ساز رفتن است آماده همچون شمع اجزایت
سراپای خود ای غافل به چشم نقش پا بنگر
اثرهای مروت از سیهچشمان مجو بیدل
وفا کن پیشه و زین قوم، آیین جفا بنگر
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۶۸۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۶۹۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.