۳۱۵ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۶۸۶

از بس که زد خیال توام آب در نظر
مژگان شکسته‌ام ز رگ خواب در نظر

هر گوهری که در صدف دیده داشتم
از خجلت نثارتو شد آب در نظر

روز و شبم به عالم سیر خیال توست
خورشید در مقابل و مهتاب در نظر

تا کی در انتظار بهار تبسمت
شبنم صفت نمک زدن خواب در نظر

آنجاکه نیست ابروی بت قبلهٔ حضور
خون می‌خورد برهمن محراب در نظر

ما در مقام آینهٔ رنگ دیگریم
چون اشک‌، داغ در دل و سیماب در نظر

بیچاره آدمی به تکلف‌کجا رود
اوهام در تخیل و اسباب در نظر

تاگل‌کند نگاه به مژگان تنیده است
از زلف‌کیست اینقدرم تاب در نظر

ای جلوه انتظار پری‌، سیر شیشه کن
جز لفظ نیست معنی نایاب در نظر

بیدل در انتظار تو دارد ز آه و اشک
صدگردباد در دل وگرداب در نظر
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۶۸۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۶۸۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.