۳۱۱ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۷۳۶

به گِردِ تو چو نگردم، به گِردِ خَود گردم
به گِردِ غُصّه و اندوه و بَختِ بَد گردم

چو نیم‌مَستْ من از خواب بَرجَهَم به صَبوح
به گِردِ ساقیِ خود، طالِبِ مَدَد گردم

به گِردِ لُقمهٔ مَعْدودْ خلق گَردانند
به گِردِ خالِق و بر نَقْدِ‌ بی‌عَدَد گردم

قَوامِ عالَمِ مَحدود، چون زِ‌ بی‌حَدّی‌ست
مگیر عیب اگر من بُرون زِ حَد گردم

کسی که او لَحَدِ سینه را چو باغی کرد
رَوا نداشت که من بستهٔ لَحَد گردم

لَحَد چه باشد؟ در آسْمان نگُنجَد جان
زِ پنج و شش گُذرم زود بر اَحَد گردم

اگر چه آیِنهٔ روشنَم، زِ بیم غُبار
رَوا بُوَد که دو سه روز بر نَمَد گردم

اگر گُلی بُده‌ام، زین بهارْ باغ شَوَم
وَگَر یکی بُدِه‌ام، زین وصالْ صد گردم

میانِ صورت‌ها این حَسَد بُوَد ناچار
ولی چو آیِنه گشتم، بر حَسَد گردم

من از طَویلهٔ این حَرف می‌رَوَم به چَرا
سُتورِ بَسته نِیَم، از چه بر وَتَد گردم؟
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۷۳۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۷۳۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.