۲۹۲ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۵۱۲

محوتسلیمیم اما سجده لغزش مایه بود
سر خط پیشانی ما را مداد از سایه بود

یک نفس با مهلتی سودا نکردیم آه عمر
این حباب بی‌سر وپا پرتنک سرمایه بود

مایهٔ بالیدن ما پهلوی خود خوردنست
درگداز استخوان شمع شیر دایه بود

نالهٔ فرهاد می‌آید هنوز از بیستون
رونق تفسیر قرآن وفا این آیه بود

این شماتتهای یاران زیر چرخ امروز نیست
خانهٔ شطرنج تا بوده‌ست خوش همسایه بود

التفات نازی از مژگان سیاهی داشتیم
هرکجا رفتیم از خود بر سر ما سایه بود

محمل نازش ز صحرایی‌که بال افشان گذشت
گرد اگر برخاست طاووس چمن پیرایه بود

بید‌ل از چاک جگر چون صبح بستم نردبان
منظری‌کز خود برآیم با فلک هم‌پایه بود
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۵۱۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۵۱۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.