۲۹۴ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۷۲۱

خوش سویِ ما آدَمی، زانچه که ما هم خوشیم
آب حَیاتِ توایم، گر چه به شَکلْ آتشیم

تو جو کبوتر بَچه، زادهٔ این لانه‌یی
گَر تو نیایی به خود، مات ازین سو کَشیم

حاضرِ ما شو که ما حاضرِ آن شاهِدیم
مَستِ میْ‌اَش می­شویم، باده ازو می‌چَشیم

تیزرَوان هَمچو سَیل، گر چه چو کُهْ ساکِنیم
نَعره‌زنان هَمچو رَعْد، گر چه چُنین خامُشیم

جانِ چو دریا تو راست، بر کَفِ خود نِهْ بیا
گر چه که ما هَمچو چَرخ، بی‌گُنَهی می‌کُشیم

زان سویِ این پنج حِسْ نوبَتِ ما پنج کُن
کان سویِ این شش جِهَت، خُسروِ این هر ششیم

در پِیِ سُرنایِ عشق، تیزدَم و دلْ­نَواز
کَزْ رَگِ جان هَمچو چَنگ، بَهرِ تو در نالِشیم

صِحَّتِ دعویِّ عشق، مَسْنَد و بالِش مَجو
ما نه چو رَنْجورکان، عاشقِ آن بالِشیم

نورِ فَلَک شَمسِ دین، مَفْخَرِ تبریز، ما
از رُخِ آن آفتاب، چَرخْ درون، مَهْ وَشیم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۷۲۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۷۲۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.