۳۲۳ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۳۲۸

چون با من در سخن آن لعل آتشناک خواهد شد
به کامم هر چه زهر است از لبش تریاک خواهد شد

هجوم عاشقان در کوی او افزود و خوشحالم
کزین پس در هلاک دوستان بی باک خواهد شد

چه غم گر دامن پاکت به خونم گردد آلوده
که فردا هم به آب دیدهٔ من پاک خواهد شد

نی ام نومید اگر دستم بود کوته ز دامانش
چو می دانم که در جولانگه او خاک خواهد شد

ز مست افتادنم در مسجد، ای زاهد، مشو رنجه
که صحن مسجدت فردا زمین تاک خواهد شد

چه چاک پیرهن می دوزی ای زاهد، وزین غافل
که تا دامن گریبان کفن هم چاک خواهد شد

شود سودای پا بوس تو افزون در سر عرفی
درین زودی همانا بستهٔ فتراک خواهد شد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۲۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۲۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.