۳۳۶ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۳۱۳

در ره سودای او، فرزانه در خون می رود
آشنا بر برگ گل، بیگانه در خون می رود

ساغر آسودگان غلتد چو مستان در شراب
می کشان عشق را، پیمانه در خون می رود

بس که خون آلوده خیزد، دود از شمع دلم
در هوای محفلم، پروانه در خون می رود

از برون لب ندانم چون شود، لیک آگهم
کز ته دل با لبم، افسانه در خون می رود

گریه در خواب و جگر پر نیش، مژگان در دماغ
ناله مستور و نفس مستانه در خون می رود

از نگاه گرم، عرفی، دیده مالا مال بود
گریه زد موجی و آتشخانه در خون می رود
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۱۲
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۱۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.