۲۹۶ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۷۱

دل خانه در این عالم ویرانه نگیرد
قاصد به دیاری که رود، خانه نگیرد

دل خوش کن مردان خرابات بود عشق
از شعر که در کعبه و بتخانه نگیرد

معنی به دلم باز شد، اما به زبانم
این گنج روان، جای به ویرانه نگیرد

بگشا لب میگون، که لب شهد فروشم
آفاق به شیرینی افسانه نگیرد

کم نیست که از توبه پشیمان شده عرفی
گر سبحه میندازد و پیمانه نگیرد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۷۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۷۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.