۲۹۳ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۶۶

اهل همت لب از دعا بستند
کمر خدمت رضا بستند

گرد آیینه بود جاه جلال
باز آئین غم کجا بستند

مژده ریزند بر سر و دستار
کز گل فتنه دسته ها بستند

رفت هنگام بار سوختگان
داغ ها بر لب صبا بستند

ما کلید بهشت بشکستیم
در دوزخ به روی ما بستند

به عدم کی روان شوی عرفی
رو که دروازهٔ فنا بستند
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۶۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۶۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.