۲۸۹ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۵۰

آن کو چو من از عشق پریشان ننشیند
بر مسند توفیق شهیدان ننشیند

ای خضر شکستی به سرایت برسد، خیز
کاین تشنگی از چشمهٔ حیوان ننشیند

با آن که مغان را همگی مایهٔ شیداست
در دیر مگس بر لب مهمان ننشیند

گر چاشنی شربت درد تو بیابد
هرگز مگس دل به لب جان ننشیند

عرفی برو از میکدهٔ ما، که کس این جا
این زخم دل و چاک گریبان ننشیند
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۴۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۵۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.