۳۲۶ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۳۲

دوش در دیر مغان بودیم و کس با ما نبود
گفت و گوها رفت و تشویش نفس با ما نبود

رو نکردیم از حرم یک بار در آتشکده
کز حریمش دامن خاشاک و خس با ما نبود

صد قدم رفتیم دور از کوی او در پس حجاب
اضطراب یک نگاه بازپس با ما نبود

نعمت فردوس بر ما ریختند، اما نشد
کام لذت یاب، چون ذوق مگس با ما نبود

طایر خلدیم و ننشینیم از شاخی به شاخ
کز هوای دل دو صد دام و قفس با ما نبود

عادت دل ما نمی دانیم، کاین نا آشنا
تا به ما بستند عهدش یک نفس با ما نبود
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۳۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۳۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.