۳۴۸ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۳۰

مدعی باز ملولست و بلایی دارد
در کف آیینهٔ اندیشه نمایی دارد

پردهٔ دل بکُن آرامگه شاهد وصل
زانکه هر پرده نشین پرده گشایی دارد

شرف از کعبه گر از سجدهٔ ارباب ریاست
گوشهٔ بتکده هم ناصیه سایی دارد

رهرو عشق بیابان نبرد پی، لیکن
جوشش قافله و بانگ درایی دارد

پای بر یأس فشردم، غم امید گذشت
که گمان داشت که این درد دوایی دارد

عرفی از مهد فلک زود نکردی امید
این قیامی است که افشردن پایی دارد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۲۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۳۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.