۲۹۹ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۲۸

اهل وفا که آتش ما تیز می کنند
چون شعله سر کشد همه پرهیز می کنند

ای بی غمان حذر که غزالان مست یار
فتراک عمر عافیت آویز می کنند

شمشیر غمزه-کند شد آهنگ قتل من
کاین تیغ به خون جگر تیز می کنند

برخون کشتهٔ تو ملایک زنند جوش
این شهد را ببین که مگس-ریز می کنند

معمور باد سینهٔ عرفی که درد و غم
تعمیر این زمین بلا خیز می کنند
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۲۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۲۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.