۳۵۷ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۱۸

هر چند دست و پا زدم آشفته تر شدم
ساگن شدم ، میانهٔ دریا کنار شد

جز با گریستن مژهٔ در جهان نبود
آن همه ز حرص دیدهٔ من ناگوار شد

عرفی بسی ملاف که بر چرخ تاختم
مردی کنون بتاز که بختت سوار شد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۱۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۱۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.