۳۰۴ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۱۶

کجاست فتنه که آن شوخ را سوار کند
زمانه را گل آشوب در کنار کند

گناه کارم و دردا که نیست آن عزت
که انفعال به عفوم امیدوار کند

برای آن که دلیرش کند به خون ریزی
زمانه شوق تو را مایل شکار کند

به ناله نرم بسازم دلت ، از آن ترسم
که نالهٔ دگری در دل تو کار کند

خوش آن که پیش تو پرسند حال عرفی را
شکایتی به کنایت ز روزگار کند
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۱۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۱۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.