۲۹۹ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۱۲

مستان عشق خانه در آتش گرفته اند
دائم قدح ز خوی تو آتش گرفته اند

این هم عنایتی است که غم های روزگار
دنبال بی کسان مشوش گرفته اند

چون خم به ته، ز چاه بلا، دُرد سرکشند
آنان که خو به بادهٔ بی غش گرفته اند

اینک ره گریز، چه سود از گریختن
سر تاسر زمانه در آتش گرفته اند

عرفی مرید خلوتیان پیاده شو
کاین قوم جلوه ز ابرش گرفته اند
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۱۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۱۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.