۲۹۲ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۰۹

تا به کی عمر به افسوس و جهالت برود
نشأ باده به تاراج ملامت برود

بخت بد را خجل از پرسش باطل چه کنم
بهتر آن است که عمرم به بطالت برود

زاهد از کعبه عنان تافته می آید، لیک
کاین طمع داشت که خضرش به دلالت برود

ره رو کعبه که دیر است حوالتگاهش
برود، لیک ز دنبال حوالت برود

جای رحم است برآن جوهری لعل طراز
کش همه عمر به آرایش آلت برود

جانم ار مالک غم های محبت گردد
من گدا گردم و نامش به دلالت برود
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۰۸
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۱۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.