۳۳۷ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۰۷

ز بهر داغ که مستان علاج می طلبند
که جام می شکنند و زجاج می طلبند

فروغ مشعلهٔ شمع راه تیره دلان
چراغ در دل شب های داج می طلبند

شکوه تاج شکستند و تخت مرگ زدند
ز هم نهان تخت و تاج می طلبند

مباد لذت بیماری دل آنان را
که اعتدال ز بهر مزاج می طلبند

فغان ز جلوهٔ آن هست که اهل دین به دعا
ز بهر طاعت ایزد، رواج می طلبند

گذر به کوچهٔ همت مبادشان، عرفی
که کام دل ز در احتیاج می طلبند
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۰۶
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۰۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.