۳۱۶ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۹۲

هنوز خسته دلم راه عدم می زد
که با گلوی خراشیده بانگ غم می زد

قضا هنوز نیفکنده بود طرح کنشت
که کوس بی ادبی بر در صنم می زد

هنوز حسن نگاری ندیده بود صلاح
که ترک غمزه به دل ناوک ستم می زد

هئوز سایه نشین آفتاب حسن ز زلف
گرفته دست بر آن زلف خم به خم می زد

به جان دوست که فصّاد غمزه نیش نداشت
که آتش از رگ بیماریم علم می زد

به کعبه آمده عرفی ز کفر دور نمود
به این نشانه که ناقوس در حرم می زد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۹۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۹۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.