۳۵۱ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۹۱

دلی چو مشعل حسن تو فرد می خیزد
که چون فغان من از درد می خیزد

نه مرد بادهٔ عشقی ، وکر نه در طلبت
فغان ز جوش خم لاجورد می خیزد

مبین به عجز زلیخا، مصاف عشق است این
که گرد فتنه ز بنیاد مرد می خیزد

به بزم کعبه روان کم نشین، کزان مجمع
همیشه مردم بیهوده گرد می خیزد

اگر فسانه شمارم وگر ترانه زنم
توگوش دار که از روی درد می خیزد

شهید مضطربی خاک شد مگر به رهت
که بی نسیم ز راه تو گرد می خیزد

ترانه ای بشنو ، کز هزار نغمه تراز
یکی چو عرفی دستان نورد می خیزد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۹۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۹۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.