۳۲۷ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۸۰

ما کسی را نشناسیم که غم نشناسد
هست بیگانه مرا آن که الم نشناسد

من و آن غمزه که چون تیغ برآرد ز میان
طایر بتکده و مرغ حرم نشناسد

شرم باد از صنمی، برهمنی را که اگر
در حرم دیده گشاید به صنم، نشناسد

یا رب آن کس که کند تهمت شادی بر من
تا ابد کام دلش لذت غم نشناسد

با شهیدان شهادت که غم راز لبم
زخم ما مرهم و الماس به هم نشناسد

دل عرفی بود آسوده ز هر بود و نبود
دو جهانی که وجود است، عدم نشناسد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۷۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۸۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.